نویسنده : aram-anid آرام رضایی
منبع : نودهشتیا
قسمتی از این رمان بسیار زیبا :
مامان … مامان…
آنید با قیافه ی آشفته و در هم در حالی که مقنه اش و کج روی سرش گذاشته بود از اتاق بیرون اومد .
مامان جون پدر و مادرت جوراب من و پیدا کن به خدا دیرم شده الانه که بابا جیغ بکشه .
مامان
: آخه دختر من ۱۰۰ بار بهت نگفتم وسایلتو سر جاش بذار که راحت بتونی پیداش
کنی .آخه چقدر سر به هوایی من الان جورابتو از کجا پیدا کنم آخه .
آنید
از گردن مادرش آویزان شد و چشمهاش و ریز کرد و با التماس و صدای بغض کرده
گفت : مامان جون قربونت برم از الان گوش میکنم و مرتب میشم این یه بارو
برام پیدا کن ماشینم رفت .
مادر که دلش به حال دخترک سوخته بود با
لحنی ملایم تر گفت :خوب حالا خودتو لوس نکن دستتم از دور گردنم باز کن که
خفه شدم . تو جا جورابی دیدی ؟
آنید با صدایی که کمی شرمساری در آن احساس می شد خیلی آرام گفت: دیدم اما جورابه تمیز نبود همش کثیف بود .
مادر
سریع به طرف آنید برگشت و با عصبانیت گفت : بازم جورابات و کثیف گذاشتی
اونجا مگه بهت نمیگم بشورشون حداقل بده من بندازم تو ماشین الان من از کجا
جوراب تمیز پیدا کنم شلخته خانم .
سری از روی تاسف تکان داد و در حالی که به سمت اتاق آنید می رفت زیر لب غرولند کرد .