نویسنده: **ava**
تعداد صفحات: 157

حجم پی دی اف:2/60مگابایت

قسمتی از متن رمان طغیان :

صداتو ندارم…یکم بلندتر
دوستت دارم..
صدای خنده…صدای همهمه….
پریسا بابا قطع کن اون گوشیو کیک آب شد!
الان میام……کیان!
جان کیان؟
کاش بودی….

زنگ تلفن….نفس…نفس…تیک …تاک…تیک …تاک….زنگ تلفن…
چشمهای وحشت زده و دریده رو از تاریکی دیوار اتاق برداشتم و دوختم به تلفن .با پشت دست عرق پیشونیم رو خشک کردمو گوشی رو برداشتم.لبهای خشکم رو به هم فشار دادم تا قطره آبی اگه هست فرو بره و گلوی خشکیدم رو تازه کنه….
الو؟
الو پریسا….بمیرم الهی خواب بودی میدونم…ولی نمیشد صبر کنم تا صبح
دستم رو روی قلبم گذاشتم.انگار تازه داشت هوش و حواسم سرجاش میومد.میخواستم قلبم رو ساکت کنم تا با تمرکز کامل بشنوم که لادن چی میگه…(لادن!الان باید توی راه باشن…ماه عسل …)
چی شده لادن….لادن حرف بزن چی شده؟
آروم باش پریسا هیچی نشده…یعنی برای ما اتفاقی نیوفتاده…فقط ببین پریسا هول نکنیا
صدای احمد:بابا تو که سکتش دادی!بده من گوشیو…الو پریسا
احمد …چی شده؟
ببین پری جان آروم باش فقط گوش کن…ببین ما فکر میکنیم کیان زندس….یعنی کیان رو دیدیم